يك ليوان

نه ابر بود و نه باران... دو مرد ، يك ليوان

و جرعه جرعه فرو ريخت -سرد- يك ليوان

دوباره بطري خالي ، لبي ترك خورده

و باز بطري ديگر و درد -يك ليوان-

« چه تلخ بود و چه سوزان طعم چشم تو داشت

مرا كه ايندفعه مست تو كرد -يك ليوان-

«تمام شد» و تو آنسو هنوز در ترديد

بجستجوي چه اي آي مرد! يك ليوان؟!

به برگها قسمت مي دهم دوباره ببار

كه قبل از آنكه شوم زرد زرد -يك ليوان- »

درست روي همين صفحه شاعري جان داد

نه ابر بود و نه باران... نه مرد ، يك ليوان

نه ابر بود... و مردي كه تلخ مي باريد

تمام بغض خودش را به درد يك ليوان

* صمد جامي *



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, | 18:24 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |