آزاده ام ، پيامم آزاديست
آزاده ام ، سكوتم فرياد آزاديست
آزاده ام ، اميدم به فرداي آزاديست
» اسماعيل دوست «
خانه ي بي سقف ما را آسماني بود و نيست
بين ما و زندگاني ريسماني بود و نيست
دوستي ها محكم و ديدارها پيوسته بود
پاي ديوار جدايي نردباني بود و نيست
كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم
زنده باشم از وطن نفس بگيرم
كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم
زنده باشم از وطن نفس بگيرم
يك پياده صبح روشن يك سبد ابر بهاري
بر سر هر سفره اي رنگين كماني بود و نيست
سال باران هاي تند و فصل تندرهاي سرد
خانه ديروز ما را ناوداني بود و نيست
خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست
خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست
كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم
زنده باشم از وطن نفس بگيرم
كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم
زنده باشم از وطن نفس بگيرم
خانه ي بي سقف ما را آسماني بود و نيست
بين ما و زندگاني ريسماني بود و نيست
پاي ديوار جدايي نردباني بود و نيست
سايه باني بر سر و دلدادگاني گريه هم
كنج يك شهر قديمي ، خانداني بود و نيست
سايه باني بر سر و دلدادگاني گريه هم
كنج يك شهر قديمي ، خانداني بود و نيست
خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست
خانداني ، خانماني ، دودماني بود و نيست
كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم
زنده باشم از وطن نفس بگيرم
كاش ميشد گذشته ها رو پس بگيرم
زنده باشم از وطن نفس بگيرم
عليرضا ميبدي
14-05-1392
05 آگوست 2013
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ترانه های ماندگار ، ،
برچسبها: