يك برگ رو نكرده، همان آس خشت كه...
آن برگ نا نونشته و اين سرنوشت كه...
يك شاعر گرسنه در آنسوي ميز مرگ
در ايتداي دفتر شعرش نوشت كه:
ما نان نداشتيم تقدير تلخ ماست
زندان، سكوت، دوزخ و... آنسو بهشت كه...
آنسوي ميز شاعر خوشباوري كه باخت
آينسوي ميز صورتك مرد، زشت كه...
آن شاعر گرسنه كه اينبار باخته است
يك برگ رو نكرد، همان آس خشت كه...
صمد جامي
79/6/31
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها: