خدا

دارم از غصه ميميرم خدا كاري بكن اينبار

كه دستاي ظريفش رو تو دستام حس كنم يكبار

خدا كاري بكن اينبار خداي مهربون من

زبونم بند اومده اي واي كجا رفت هم زبون من

خدا كاري بكن مردم خدا اونم دلش تنگه

اگه ميگه مهم نيستم با حسش داره ميجنگه

اگه ميگه تو فكرم نيست ميخواد بيشتر پيشش باشم

درسته اون ولم كرده دليل اشك چشماشم

خدا كاري بكن اون رفت ازت ميخوام كه برگرده

اينبار قدرش رو ميدونم گرچه اون ولم كرده

خدا بگو كه برگرده خدا بگو كه برگرده ...

خدا كاري بكن زود باش خدا اون ديگه تنها نيست

خدا بهش بگو مردم چرا عين خيالش نيست

خداي مهربون من دلت مياد كه تنها شم

بره عشقم تك و تنها تا كي دلواپسش باشم

خدا كاري بكن زود باش خدا صبرم همين قدر بود

بگو حرفاشو بخشيدم بگو گنجايشش كم بود

بگو تقصير من بوده بگو حق داره ميدونم

بگو به فكر جبرانه بگو قدرشو ميدونم

بگو ديگه غرورش مرد ميخواد پيش تو برگرده

بگو سختي اين روزا اونو از راه بدر كرده

خجالت ميكشم از اون بگو چيزي نگه اونم

خدا پا در ميوني كن شايد از من خوشش اومد

 

24 - 08 - 89

15 نوامبر 2010



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, | 15:0 | نويسنده : ابراهیم بلالایی |