خشکیده رگ بهانه هایم امروز
بی زهر شده ترانه هایم امروز
از آنهمه ذوق شاعرانه افسوس
جا مانده فقط کنایه هایم امروز
هفتاد دو ملتیم و تنها مانده
یک قطره جدا ز آب دریا مانده
از قدرت بی نهایت مردم ما
امروز شعار و حرف بر جا مانده
در خدمت پادگان خود می جنگم
با گوشت وَ استخوان خود می جنگم
اهریمن بد درون من بسیار است
با دشمن در نهان خود می جنگم
با مرگ همیشه هم سخن می مانم
یک ذره از این خاک کهن می مانم
از تیرو شکنجه ترس در جانم نیست
ایرانی و عاشق وطن می مانم
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسبها: